ادب

نويسنده: جواد محدثي
از قیمتی ترین سرمایه ها و میراثهای حیات آدمی «ادب» است،
حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به كار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاكم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو مناسب است كه بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم كه به راستی «ادب چیست؟»

ادب چیست؟

این صفت كه سر مایه ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یك خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز اینكه انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟
وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون (از كوچك و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار كه از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود.
ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت:«ادب، تربیت شایسته است»، خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نكته ادب كرد... فرمود: هر كس با رفیق بد همنشینی كند، سالم نمی ماند و هر كس كه مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر كس به جاهای بد، رفت و آمد كند، متهم می شود: «ادبنی ابی بثلاث... قال لی:یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم.»[1]
آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتن « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت» است. دوست داری با تو چگونه رفتار كنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه اینكه از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنحیده می شوی؟ مگر نه اینكه دوست داری در جمع مردم، مورد تكریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یكی از نكات مهم مربوط به معاشرت، آن است كه آنچه را درباره خود نمی پسندی، در باره دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در كار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از كارهای ناپسند دیگران انتقاد می كنی، همان كارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب كردن» است و كسی به این موهبت دست می یابد كه از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام):
«كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غیرك»؛[2]
در ادب كردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس كه آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز كنی.
هر كس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطقه ممنوعه و پایمال كردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم كه فرمود:
«افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛[3]
برترین ادب، آن است كه انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودی خود یك ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیاء كه تربیت كننده آنانند.
ادب در هر كه و هر كجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می كند.
ادب، خودش یك سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست.
مدالی است بر سینه صاحبش كه چشمها و دلها را خیره و فریفته می سازد.
آراستگی هر چیزی به چیزی است.
آن گونه كه علم، با حلم آراسته می گردد،
وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می كند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهره‎ای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است كه:
«لاشرف‎مع‎سوءالادب»؛
با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست.
كسی كه بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد.ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. كلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است:
«حسن‎الادب‎یستر‎قبیح النّسب»[4]

نشانه ها و جلوه ها

هر یك از ادب و بی ادبی نشانهایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتارو وقار در رفتار، نشانه ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بددهانی، تند خویی زشت گویی، دشنام و توهین، سبكسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... هم بی ادبی است.
اگر كنترل دوستیها و معاشرتها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالستها و رفاقتها. آنكه زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق.» [5]
كسی كه در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تكریم یاد كند و مدام به استهزاء دیگران و غیبت آنان مشغول است، آنكه یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آنكه در مجالس و محافل و صفها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سكوت و نوبت را نمی كند، آنكه حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، كسی كه در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می كند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی كند، آنكه ... اینها همه نشانه هایی از فقدانِ ادب است.
ار آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال كردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست . اگر كسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفكند، یا به طرز مشمئز كننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت كند یا حتی یك دستی بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سر و صدا كند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نكردن ادب اجتماعی است.
جالب این است كه اسلام برای همه این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مكتبی، همه دستورها و«یابد» و «نباید» هایش، «ادب آموزی» است. كسی كه پای بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است.

ادب از كه آموزیم؟

رفتار نیك دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندیهای اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسانهای فرزانه و هوشمند آن است كه از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند.
هم نیكان الگوی نیكی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقلتر كسی است كه از بدیهاراه خوبیها را می آموزد. این همان حكمتِ لقمانی است كه از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی:
«لقمان را گفتند: ادب از كه آموختی؟ گفت: از بی ادبان، كه هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز كردم.»[6]
و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حكیم» مشهور نمی شد. آری... ادب آموختن از بی ادبان. همچنان كه باید كم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گوی الهام گرفت. بزرگواری و كرامت نفس را هم باید از زشتیِ كارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ كس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاك نسازیم كه محبوب شویم؟ اگر از زشتیهای دیگران، آموختیم كه به خوبیها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است كه فرمود:
«اذا رأیت فی غیرك خلقا ذمیماً فتجنب من نفسك امثاله»؛[7]
هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز كه آن گونه رفتار در خودت نباشد!
عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه كسی تو را ادب آموخت؟فرمود: كسی مرا ادب نكرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز كردم. [8]
نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید.

از ادب پیامبر (صلی الله علیه و اله)

رسول اكرم (صلی الله علیه و اله) كه اسوه ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیكو است، خود را ادب كرده پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛[9]
پروردگارم مرا ادب كرد و نیكو ادب كرد!
«سیره پیامبر»، یك كتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمونه عالی اخلاقی و معاشرت و الاست. وبه چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می كنیم:
رسول خدا با هر كس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به كوچك، هم بزرگ.[10]
هیچ گاه پای خود را پیش كسی دراز نمی كرد. هنگام نگاه، به صورت كسی خیره نمی شد، با چشم ابرو به كسی اشاره نمی كرد، هنگام نشستن، تكیه نمی داد.[11]
وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می كرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی كشید، تا طرف مقابل دست خود را بكشد.[12] هیچ خوراكی را مذمّت نمی كرد. به هیچ[13] كس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت كننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت.
زیرانداز خود را به عنوان اكرام زیر پای كسی كه خدمتش می رسید پهن می كرد. [14]
از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تكیه دادن غذا نخورد.[15]
هدیه افراد را (هر چند اندك و ناچیز) قبول می كرد.[16]
بیشتر اوقات، رو به قبله می نشست.[17] زانو هایش را پیش اشخاص، باز نمی كرد و بیرون نمی آورد. بر تند خویی غریبه ها در سؤال و درخواست و سخن صبر می كرد. هیچ كس را ملامت و سر زنش نمی كرد و در پی كشف اسرار دیگران نبود.[18]
خنده هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمی داد.[19] بسیار شرمگین و با حیا بود. سخن كسی را قطع نمی كرد. از جلوی خودش غذا می خورد. كار افراد را به هر شكلی راه می انداخت و... بسیاری از فضایل بر جسته دیگر كه همه حاكی از روحی بلند و اخلاقی والا و ادبی متعالی بود.
ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر كس به اندازه ای می ارزد كه ادب دارد. عیار سنجش قیمت افراد« ادب» آنان است.
وقتی می توان با «ادب» دلها را خرید و هنگامی كه در «ادب داشتن» نشانه ایمان و وسیله تقرّب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است،
چرا از سنت رسول خدا و سیره اولیاء دین، ادب نیاموزیم؟ ... آری، ادب در گفتار و كردار، در خانه و جامعه، با كوچك و بزرگ، با خودی و غریبه، در همه جا... و با همگان!

پی نوشت:

[1] . بحارالانوار، ج 75، ص261.
[2] . میزان الحكمه، ج 1، ص 72.
[3] . غررالحكم.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . گلستان سعدی، باب 2، حكایت 20.
[7] . میزان الحكمه، ج 1، ص 70، حدیث 374.
[8] . ما ادبنی احد رأیت قبح الجهل فجانبته(بحار الانوار، ج 14، ص 326).
[9] . میزان الحكمه، ج 1، ص 78.
[10] . سنن النبی، علامه طباطبایی، ص 41، 43و75.
[11] . همان، ص 45، 46، 47، 73 و61.
[12] . همان، ص 41 و47.
[13] . همان.
[14] . همان، ص 75 و 76.
[15] . بحار الانوار، ج 16، ص 237.
[16] . همان، ص 227 و 240.
[17] . همان.
[18] . مكارم الاخلاق، ص 13، 15 و 17.
[19] . سنن النبی، ص 75.

منبع:اخلاق معاشرت